بازم سفر، تا جمعه صبح که برمیگردم.

 

سفر با قطارم عالمی داره مخصوصا پردیس اتوبوسی(از کوپه بدم میاد انگار که زندانیم کرده باشن) . 

جلوم یه پیرمرد پیرزن نشستن که همش با هم کلکل میکنن. گمونم رییس خونه خانومه باشه و کنارمم یه خانم نشسته که زیاد حرف نمیزنه. 

الان که دارم اینو مینویسم همشون دارن چرت و میزنن. 

همیشه همین شکلیه اولش همه خیلی خودشونو میگیرن و کم کم هر چی از سفر میگذره سر صحبتو باز میکنن. منم نشستم به ای بوک خوندن با این که 3 خوابیدم ولی انگاری بدنم به کم خوابی عادت کرده. 

راستی بیابونم سبز شده از این همه بارش. دوس دارم ترمز قطارو بکشم با یه زیر انداز برم زیر یکی از این درختا دراز بکشم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

موسسه داوري دادجويان منصف بابلسر Pat Adam فروش انواع تلفن همراه و کنسول بازی با کارت حکمت کانون ارزیابی بین آباد کتاب رفیق من