عصبی و خسته تر از همیشم.افسردم اما بازم میخندم و شوخی میکنم.
یه رمانو نا تموم گذاشتم برای این حال خرابم.دیگه داشت خطرناک می شد شده بود داستانی در مدح خودکشی. ترسیدم نیروی محرک آدمای دو به شک بین مرگ و زندگی بشم.
حالا از چی بنویسم؟جز مرگ از چی میشه نوشت؟
همشهری داستان برام ایمیل زده که اگر داستانی بجز موضوع مرگ دارین برامون بفرستین.میگردم چندتایی هست ولی بهترین قصه هام هموناست که طرف دستش به زندگی کردن نمیره.
اگه یه روز به شکل مشکوکی بمیرم همه میگن خودکشی کرد.
باید یه چیزی بنویسم. اگه ننویسم میمیرم ولی چی بنویسم که توش مرگ نباشه.
درباره این سایت